✿♥☂♥❤دهلران شهر فراموش شده♥
 
♥♥♥ دهلران
Design by : NazTarin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 250
بازدید کل : 15481
تعداد مطالب : 493
تعداد نظرات : 98
تعداد آنلاین : 1



 src='http://roozgozar.com/blogcode/chat/forms/pro1.php?title=www.roozgozar.com'>src="http://LoxBlog.Com/fs/fallb.js">

كد موسيقي براي وبلاگ

تعبیر خواب



« كسب درآمد از فروتل »
دوستانتان را به يك شغل پردرآمد و آسان دعوت كنيد : « جزئيات »
Email:



' dir="ltr" >

كد موسيقي براي وبلاگ

هنگامه - اجازه

بزرگترين مرجع کد آهنگ

آپلود عکس

بهترين كد هاي جاوا

مطالب کمياب در حسابداري

>[url=http://www.fodey.com/generators/animated/ninjatext.asp][img]http://r9.fodey.com/2272/c119871270e641dfbfed2be5b189df88.0.gif[/img][/url]
ب کسانی ک تبلیغ میفرستن میگم متفرم پس نفرستید.داره رو سگی ام بالا میاد اون وقته ک فحش.. بدون اینکه بخونم حذف.. درضمن هرکی عقشم بگیره لینکش میکنم فقط..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
ب من نگو سیگار نکش.. بپرس برا کدوم درد داری سیگار میکشی؟بپرس چرا اصلا داری سیگارمیکشی؟مطمئن باش اون موقع خودت برام سیگارمیکشی..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
اعصاب داغون..ناراحت و خسته.. ازخودم.. از شرایط..از سیگار.. فکر فکر فکر گیج و مبهوت بین بودن و نبودن.. تاکی میخوام پیش برم با این وضع؟ چی ازم مونده؟ ی آدم عصبی؟ بداخلاق.. کارم شده پاچه گرفتن.. فرار از آدما.. از دنیای بیرون.. سیگار پشت سیگار.. همش گریه.. بغض.. آه گریه مون هیچ خندمون هیچ..کاش میتونستم ای زندگی مسخره رو تمومش کنم..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 12 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
مردی درحال تمیز کردن اتومبیل تازه خود بود ک متوجه شد پسرش تکه سنگی برداشته و بر روی ماشین خط می اندازد.مرد با عصبانیت دست کودک را گرفت و چندین مرتبه با ضربات محکم بر دستان کودک زد بدون اینکه متوجه آچاری ک در دستانش بود شود.دربیمارستان کودک ب دلیل شکستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد.وقتی کودک پدرخود را دید با چشمانی آکنده از درد از او پرسید:پدر انگشتان من کی دوباره رشد میکنند؟ مرد ک بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمیتوانست سخن بگوید ب سمت ماشین خودبازگشت و شروع ب لگد مال کردن ماشین کرد و با این عمل کل ماشین را از بین برد. ناگهان چشمش ب خراشیدگی ک کودک ایجاد کرده بود افتاد ک نوشته بود دوستت دارم پدر.. روز بعد او خودکشی کرد.یادمان باشد چیزها برای استفاده هستند و انسان ها برای دوست داشتن..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
یادمه سرکلاس تخت پاکن رو خیس می کردیم و روی تخته میکشیدیم.فکرمی کردیم خیلی تمیز شده .. بعد ک تخته خشک می شد می دیدیم چ گندی ب پا کردیم؟؟ الان این حسو نسبت ب زندگی ام دارم...
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
یعنی حالم از این ریاضی دیکه بهم میخوره.. اصلا کی گفته ما باید این مزخرف ها رو تو ذهنمون بکنیم؟؟ همه دردم اینه ک از این امتحانات لعنتی رها بشم.تمام ۲۲سال عمرم شد استرس برا امتحان و درس و.. میرم سرامتحان اسم خودم هم از استرس یادم میره.. دیگه از دست این توابع ریاضی کلافم،اصلا از ریاضی زده شدم.چی سرجوون های مملکت اومده.سرجوونای مملکت رو با درس و دانشگا گرم میکنند بخدا! با ی مشت اراجیف سرشون رو پرمیکنن.البته اینا جز اهداف بلند مدتشونه،باید ی طوری سرشون گرم بشه دیگه.. بای مشت درس بی هدف ..چون اگه سرشون گرم نباشه اون وقته ک ی چیزایی میشه ک نباید بشه.. سوال دارن.. جواب میخوان.. کاش امروز بارون میومد.دلم می خواست برم زیر بارون راه برم و گریه کنم.. تو ی کوچه..رو برگهایی ک هنوز هم تک و توکی پیدا میشه..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
ب ی حس مطلق رسیدم.. انگار فلج مغزی شدم.. ن حسی ب نوشتن دارم و ن.. شاید متروکه ترین نقطه دنیا ذهن من باشه.. دیگه شعرم نمیاد..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
هرچه بیشترآدم ها رو میشناسم بیشترتنها میشم..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
شب امتحان خوابگاه دختران:مریم: وای خیلی استرس دارم فاطمه! ۴ دورکتاب رو خوندم ولی نمیرسم دوره ۵ بزنم.داره صبح میشه فاطمه:وای مریم منم استرس دارم آخه دور ۵ رو هنوز تموم نکردم خوابگاه پسران: علی:حکم کشنیزه احمد:شاه دل کجاست ابوذر: بیاد بدهکاری بازی کنیم امیر:تک پیک گم شده
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
سال ۲۰۱۳ میلادی و کریسمس رو ب تمام آزاده ها وصلح جویان جهان و مسیحیان تبریک میگم
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 5 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
سلام این خاطره دوران دانشگاه باختر رو ب کسی نگفتم ولی الان میگم.اوایل ترم بود ،صبح زود بیدار شدم ک برم دانشگاه چون عجله داشتم بجای ۵ هزارتومانی ی پانصدی از کیفم برداشتم و زدم بیرون،سوارتاکسی ک شدم دیدم اوووف.. از شانس من دوتا از آس و خوشگل های کلاس هم اومدن یکی ازشون نشسته بود جلو.یکم ک گذشت گفتم بزار کرایه اونا رو هم حساب کنم ک نمک گیرشون کنم،بلکه ی فرجی شد... باصدایی که دورگه شده بود پانصدی رو از کیفم درآوردم و دادم به راننده تاکسی و گفتم کرایه کرایه اونارو هم حساب کن.. دختره خوشگله جلو هم برگشت عقب تامنو ی دید کلی بندازه.. سلام و احوالپرسی و تعارف ک ن.. گفتم: اجازه بدین خودم حساب کنم . که عمرا این موقعیت رو از دست نمیدادم و کوتاه نمیومدم و میگفتم محاله بزارم که شما حساب کنید.. این مدت هم مدام دستم جلو صورت راننده دراز کرده بودم..راننده هم همش نیشش بازبود.. خلاصه دختره گذاشت حسابی گلوی خودمو پاره کنم،بعدش دیدم راننده گفت:چطور با این پونصدی کرایه رو میخوای حساب کنی؟ یهو انگار ی آب سرد از بالا ریختن تو سرم..انگار فلج شده بودم.. آخه پول دیگه ای نداشتم.. وای.. منم الکی سرمو کردم تو کیف و جیف و همش وقت کشی میکردم خیلی تابلو بود.. دیدم خانم خوشگله کرایه همه روحساب کرد ولی خنده داشت از سر و روش میبارید.منم داشت گریه ام میگرفت،بعد ک پیاده شدیدم خانوم خوشگله شماره موبایلم رو ازم گرفت.. وقتی بهم اس داد باز من شارژ نداشتم ک جوابش بدم..... اینم ی خاطره از ی مستضعف.. چون تو دختره تو گوشیش اسم منو مستضعف سیو کرده بود...
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
دوستان چند وقتیه نظر نمیدید؟؟!
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
هی خدا.. امشب میان شعرهای بی خودی ام ایستاده ام.. چندیست که از حرفهای صد تا ی غاز خسته ام،شعرهای من ساده تراز درکند.. انگاربرای درک ساده ی این تنهایی باید شعرهای پیچیده تری بنویسم.. هی خدا.. حواست با منه؟
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
دوستان عزیزم شب یلدا رو به همتون تبریک میگم.امیدوارم شاد و زنده و سربلند باشید
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

                                                      افیش به به
 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


 

 

 

http://www.internetstones.com/image-files/persian-carpet-hermitage-museum.jpg

 

به گزارش پرداد به نقل از مگ فور: قالی ديلراندوراگ (dileran rug) قدیمی‌ترین قالی جهان است که در سال ۱۳۲۸ (۱۹۴۹) توسط سرگی رودنکو، باستان‌ شناس روس در دره كوههاي بين دهلران و آبدانان در کنار اشیا باستانی دیگری در در گور یخ‌زده یکی از فرمانروایان باستاني دهلران کشف شد.
دره  اوينو دره‌ای کوچک در شمال کوهستان سرگرو "در كنار آلتاي مرکزی و در ۷۹ کیلومتری مرز آبدانان" است.
قالی 
ديلراندوراگ یک قالی پشمی با رنگهای زنده‌  است. این قالی چهارگوش تقریبا مربع بوده و ابعاد آن ۱٫۹۸ در ۱٫۸۹ متر است. نقش‌هایی که در آن دیده می‌شود شامل تصویر سوارکاران دهلراني، آهوهای در حال چرا کردن و جانوران افسانه‌ای با سر عقاب و بدن شیر است و حاشیه‌ای گل‌دار دارد. سرگی رودنکو پس از بررسی ساختار قالی و نگاره‌های آن متوجه شباهت زیاد نقش‌مایه‌های این قالی با نقش برجسته‌های تپه علي كش شد. و بیشتر پژوهشگران این قالی را از دست‌بافت‌های پارت‌ها و یا مادها می‌دانند. اما همچنان درباره تاریخچه حقیقی این قالی نظریه‌های متفاوتی ارائه شده است که بی‌تاثیر از جریان‌های سیاسی به‌ویژه دهلران  ‌ستیز نبوده است.
نتایج آزمایش رادیواکتیو قدمت گورهای دره اوينو را تا قرنهای پنجم و چهارم پیش از میلاد نشان داده‌است.


 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

 

بازی ساده‌ای است که در سال ۱۹۱۴ میلادی، توسط یکی از اهالی شهر دهلران به نام هاضم فریدریش اشمیت اختراع شد. نام اصلی  آن این بوده‌است: Mensch! ärgere dich nicht)) «عصبانی نشو مرد!»

بازی منچ به سال‌های دور باز می‌گردد. محل پیدایش این بازی در بيشه دراز دهلران بوده‌است. بازی منچ در وسط یک مربع انجام می‌شود. مربع نماد زمین است چون مردم بيشه دراز قدیم تصور می‌کردند زمین مربع شکل است. در وسط این مربع یا همان زمین، علامت + را می‌بینیم؛ این علامت نشانه و نماد خورشید است که امتداد آن به چهار سوی زمین می‌رسد. علامت + را می‌توان در بناهای تاریخی مانند تپه علي كش و فرش‌های قدیمی هاويان نیز دید. چهار گروه مهره رنگی نماد چهار عنصر اصلی حیات هستند:آبی نماد آب، زرد نماد باد، قرمز نماد آتش و سبز نماد خاک. طبق عقیدهٔ زمین محوری، زمین ثابت است و خورشید به دور آن می‌چرخد پس هر مهره باید روی علامت + دور زمین بچرخد تا به مرکز، که منطقه‌ای ماورایی و نماد رهایی و آزادی از جهان خاکی است، برسد. اگر تاسی که سمبل سرنوشت است با او یاری نکند، هم چنان باید چرخه را ادامه دهد تا به پیروزی برسد. اگر چهار مهره در مرکز جمع شوند یعنی به اتحاد رسیده‌اند. تاس سرنوشت ساز مکعبی است لغزان به شماره‌های ۱ تا ۶ . طبق تصور مردم بيشه دراز باستان خداوند جهان را در شش روز آفریده است؛ روز نخست آسمان روشن، دوم آب، سوم گیاه، چهارم آتش، پنجم حیوان و ششم آدم را.

 


 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


 

 

به تعدادي نيروي كار با شرايط زير نيازمنديم

مل قوي باشند

فره هر نباشند

طاقت آفتاب دهلران را داشته باشند

شغل مورد نظر بعدا اعلام ميشود

به خدا گلدكوييست نيست

رزومه خودرا بفرستيد


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

عکسهای ناراحت کننده از مصرف مواد مخدر (+18)


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

 

 

و به ابوموسی اشعری، فرمانده تازیها آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود

را تسلیم وی خواهد کرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد از کشتن او بگذرد و ویرا

به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد. با این

وجود، ابوموسی اشعری دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را که در آن قلعه

اسیر شده بودند، گردن بزنند

 

البلاذری، فتوح البُلدان، به تصحیح دکتر

.

صلاح‌الدیّن المُنَجَّذ (قاهره: 1956)، صفحه 468

پس از اینکه تازیها هرمزان را وارد مدینه کردند، ... لباس رسمی هرمزان را که

ردائی از دیبای زربفت بود که تازیها تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او

پوشاندند و تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و ویرا به

مسجدی که عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در

گوشه‌ای از مسجد خفته و تازیانه‌ای زیر سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود

به مسجد، نگاهی به اطراف انداخت و پرسش کرد: «پس امیرالمؤمنین کجاست؟» تازیهای

نگهبان به عمر اشاره‌ای کردند و پاسخ دادند: «مگر نمی‌بینی، آن امیرالمؤمنین

است

...

 

داد، او را بکشند

 

هرمزان درخواست کرد، پیش از کشته شدن به او کمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با

سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان .

درخواست هرمزان موافقت کرد و هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در

آشامیدن آب درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم

دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته

نخواهد شد. پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، آب را بر زمین ریخت

 

عمر نیز ناچار به قول خود وفا کرد و از کشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن

.

فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا

مسافر برود و سالم بماند

 

نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت

 

هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان انجام وظیفه می‌کرد. هرمزان که یکی از

فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در

 


ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ جمعه 29 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
از اینجا به دوست صمیمی و قدیمی ام احمد علی اکبری از دیار عاشقان شهر آفتاب شوش سلام میکنم.احمد جون خیلی می خوامت...
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
من راجب پایان دنیا ی نظر دارم ولی سند ندارم درحد ی نظریه فقط،تو دوران شوروی و جنگ سرد بین امریکا و شوروی،چند وقت پیش بود ک فاش کردن ک امریکا اون موقع خواسته بود با پرتاب بمب های هسته ای ب کره ماه اونو جلو چشم دنیا نابود کنه ک قدرتشو ب رخ جهان بکشه ک دوباره ترسیده بود از آثار مخربش،من حالا میگم این سه روز تاریکی و پایان دنیا و و و.. باز کارخودشونه حالا ببینم میخوان ی سلاح هسته ای جدید تو فضا امتحان کنند یا ب سمت ی ستاره بمب هسته ای بفرستن.. بالاخره ی کاری دارن میکنند هرچی ازشون بگی برمیاد.من ک نظرم اینه
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
هرچقدر ک از هم دورباشیم من میگم بازبهم نزدیکیم!باور نداری؟ بالاتو نگا کن؟؟ ببین همه زیری سقفیم..
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
هرمردی ک وقتی با همسرش یا خواهرو مادرش بیرون میره،ومدام بهشون میگه سرتو بپوشون،گردنت بیرونه بپوشون، چادرباید بپوشی و.. این مردا باورکنید ازاونایی هستند ک وقتی ی زن رو میبینند طوری نگاش میکنند ک زنه طفلک ب خودش نگا میکنه ببینه اصلا لباس پوشیده اومده بیرون یا نه!!!
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
۳۰ آذر پنج شنبه بارش باران سبک،حداقل دما ۱۱ حداکثر۸ ،وزش باد جنوب غربی ۲۳کیلومتربرساعت
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ شنبه 28 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
همیشه فکرمیکنم تو بازی زندگی شیطان شطرنج باز ماهره ک خوب حرکت های من رو پیش بینی میکنه،و هر دفعه با ی حرکت جدید غافلگیرم میکنه،خیلی وقتا برای خیلی از حرکت ها وسوسه ام میکنه،وخودمو میبینم ک تن ب همون بازی دادم ک اون می خواسته! متاسفانه.. راستش دلم نمی خواد توی این بازی نقش مهره رو داشته باشم من می خوام بازی کن باشم.. وبتونم حرکاتشو پیش بینی کنم و مخالف میلش بازی کنم.. شما چی؟؟
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند
بعضی چیزا رو باید بنویسیم نه برای اینکه همه بخونند بگن عالیه.. برا اینکه خفه نشیم همین.خدایا این روزا که تموم شد میام میزنم رو شونت و میگم جنبه رو حال کردی؟
ادامه مطلب


نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 27 / 9 / 1391برچسب:, توسط علی پورمند

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 17 صفحه بعد